موهبت روان درمانگری

1.موانع را از سر راه رشد بردارید

هنگامی که دانشجوی روان درمانگری بودم و میخواستم راه خود را بیابم. مفیدترین کتابی که خواندم روان رنجوری و رشد انسان نوشته کارن هورنای بود. مفیدترین مطلب کتاب هورنای این بود که انسان میل درونی به سمت تحقق خود دارد. او معتقد است که اگر موانع از سر راه برداشته شوند انسان به موجودی بالغ و کاملاً خودشکوفا مبدل می شود, همان گونه که دانه بلوط به درخت بلوط مبدل می شود. چه تصور روشتن و آزادی بخشی, همین باعث شد که دیدگاه من به روان درمانی تغییر کند چون وظیفه من این بود که موانع را از سر راه بیمارانم بردارم لزومی نداشت همه کار را خودم دهم لزومی نداشت کاری کنم که میل به رشد ,کنجکاوی, اشتیاق وفاداری محبت یاهر آنچه ما را به انسان کامل تبدیل می کند در بیمارانم ایجاد شود. نه من می بایست موانع را شناسایی می کردم و از سر راه بر میداشتم باقی کار خود بود به کمک نیروی درونی بیمار به سمت خودشکوفایی پیش می رفت.

مثال:

بیوه جوانی را به خاطر می آورد که به قول خودش ((قلبش شکسته بود)) و نمی توانست دوباره عاشق شود. من می ترسیدم درباره ناتوانی او در عشق ورزیدن چیزی بگویم. اصلاً نمی دانستم چطور به او بگویم. آیا باید وقتم را صرف ریشه یابی و شناسایی مولنع می کردم که سد راه عشق ورزیدن او می شد؟ بله این کار از من ساخته بود.

چیزی نگذشت که دریافتم که عشق ورزیدن از نظر او خیانت محسوب می شود. احساس می کرد که با این کار آخرین میخ ها را به تابوت شوهرش می زند.

اگر قرار بوذ دیگری را به همان اندازهای که همسرش را دوست داشت دوست بدارد ( وبه کم تر از آن هم رضایت نمی داد) به این معنا بود که عشق او به همسرش کافی نبود یا ناقص بوده است. عشق بهدیگری مترادف بود با نابودب خودش , چون به ناگزیر باید با درد از دست دادن همسرش مواجه می شد.

دوباره عاشق شدن یعنی احساس بی مسئولیتی کردن. یعنی او شیطان است و نفرین شده و بوسه او بوسه مرگ است.

ماها کار کردیم تا بتوانیم موانعی را که سبب می شد او نتواند مرد دیگری را دوست داشته باشد شناسایی کنیم. ماه ها با مانع غیر منطقی به نوبت دست و پنجه نرم کردیم. همین که کارمان تمام شد,

فرایند درونی بیمار غالب شد: با مردی آشنا شد,به او علاقمند شد و دوباره ازدواج کرد. لازم نبود به او یاد بدهم که چگونه عشق بورزد –من که نمی دانستم چطور باید اینکار را بکنم .

نوفرویدی ها گروهی از نظریه پردازان و روانشناسانی که در برابرتاکید فروید بر نظریه سائق  به مخالفت بر خاستند. یعنی در برابر این مفهوم که فرد در حال رشد عمیقا تحت تاثیر باز کردن و ابراز سائق های درونی خود قرار دارد.

نو فرویدی ها معتقد بودند که باید نفوذ گسترده محیط بین فردی ای را در نظر بگیریم که فرد را احاطه می کند و همین در طول زندگی او را شکل می دهد.

بهترین نظریه پردازان بین فردی

استاک سالیوان

اریک فروم

کارن هورنای

 

 نظریه,رشد,نگهداری بیماران اعصاب و روان,بستری بیماران اعصاب و روان,درمان بیماران اعصاب و روان,مهرآفرین